🌬نگین و نورا🌈

من نگینم😎👉🏻یه آبجی دارم اسمش نورا هست😍👉🏻

روز به دنیا آمدن نورا جونم🙂🙂

1400/6/14 16:00
نویسنده : نگین
124 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز قبل از به دنیا آمدن نورا مادر مادرم پیشم بود مادرم رفت و خیلی گریه کردم هرکاری کردم نتونستم جلوی حوصله سررفتگی ام را بگیرم....

خیلی شبها بیتابی میکردم تا پس فردا به دیدن نورا و مادرم رفتم....خاله ام پیش مادر بود ولی چون گل دستم بود سرباز آنجا اجازه ورود من را نمیداد و میگفت نه کلا نمیشه برید من گریم گرفت ولی خالم اومد و گفت بزارید بیاد مادرشو ببینه سرباز اجازه داد و من رفتم انقدر گریه کرده بودم هق هق میکردم موقع صحبت😖دیگر وقت رفتنم بود و آخرین روز فرا رسید.....

آن روز دوتا مادربزرگم و عمه ام خانمون بودم و من عین مادرم پذیرایی میکردم و خوشحال بودم عمه ام به من گفت نگین بیا من میخوام دستور پخت کاچی رو برام بخونی؛منم هی مِن مِن میکردم توی خوندن😂آخرهم درست شد و همه رفتن استراحت منم چون نمیخواستم دراز بکشم رفتم صندلی میز ناهارخوریمونو آوردم و روی درمون با گچ نقاشی کردم و معلم بازی.مادر پدرم درحال صحبت با عمم بود که یهوووو دینگ دینگ.....مادر بزرگم از تخت افتاد پایین وای وای وای😂😂 چرا میگم وای وای چون ارتفاع تختمون خیلی بلنده🤣

اینم از این😊

پسندها (3)

نظرات (1)

SujinSujin
17 شهریور 00 10:59
وای چه اتفاق هایی😂
نگین
پاسخ
خخخخخ😂