🌬نگین و نورا🌈

من نگینم😎👉🏻یه آبجی دارم اسمش نورا هست😍👉🏻

روز به دنیا آمدن نورا جونم🙂🙂

چند روز قبل از به دنیا آمدن نورا مادر مادرم پیشم بود مادرم رفت و خیلی گریه کردم هرکاری کردم نتونستم جلوی حوصله سررفتگی ام را بگیرم.... خیلی شبها بیتابی میکردم تا پس فردا به دیدن نورا و مادرم رفتم....خاله ام پیش مادر بود ولی چون گل دستم بود سرباز آنجا اجازه ورود من را نمیداد و میگفت نه کلا نمیشه برید من گریم گرفت ولی خالم اومد و گفت بزارید بیاد مادرشو ببینه سرباز اجازه داد و من رفتم انقدر گریه کرده بودم هق هق میکردم موقع صحبت😖دیگر وقت رفتنم بود و آخرین روز فرا رسید..... آن روز دوتا مادربزرگم و عمه ام خانمون بودم و من عین مادرم پذیرایی میکردم و خوشحال بودم عمه ام به من گفت نگین بیا من میخوام دستور پخت کاچی رو برام بخونی؛منم هی مِن م...
14 شهريور 1400